به مناسبت روز مادر!
امان از دست روزهای بلند بهاری که کلاه گشادی بر سرِ انسان می گذارد. می پرسی چگونه؟ بدین صورت که چون هوا روشن است همه اش فکر می کنی وقتِ زیادی تا غروب مانده ولی ناگهان غروب هم می شود و اذان مغرب را هم می گویند و تا چشم بر هم می زنی عقربۀ ساعت مستقیم می رود روی ساعت بیست و چهار و باید به رختخواب بروی و همین گول هایی که بر سرِ مادرمان مالیده می شود بسی مؤثر است در عدم به روز رسانی وبلاگمان مخصوصاً که این روزها هوا عالی ست و تقریباً هر روز نزدیک غروب جهت ورزش به پارک می رویم و ما روی سرِ بابایمان خراب می شویم تا ما را به سرسره بازی بسپارند و خود به تلفن هایشان با پیمانکار و سیمان کار و کاشی کار مشغول شوند و ما نیز جایت خالی، آا...